دو عاقل ممکن است بر یک چیز اتفاق کنند اما دو جاهل به یک کار سازگار نشوند.
دو عاقل ممکن است بر یک چیز اتفاق کنند اما دو جاهل به یک کار سازگار نشوند.
هر کسی بر اساس حق طبیعی اش مجاز است از عقل خود استفاده کند تا به گونه ای نحوه ی زیستنش را تعریف کند که این نحوه زندگی به او اجازه نمایان شدن بدهد.
ما، آدمیان را بیشتر به سبب خوبیهایی که خود، در حقشان کردهایم، دوست میداریم، تا به سبب خوبیهایی که آنان در حق ما کردهاند.
ترس منشأ اصلی خرافات است و یکی از منشأهای اصلی سنگدلی. غلبه بر ترس نقطه آغاز حکمت در راه رسیدن به حقیقت و در تلاش برای پیدا کردن روش ارزشمندی برای زیستن است.
درود و ستایش من باید به خود ذهن متوجه شود، بشر عبارت از ذهن است، انسان چیزی بجز آنکه میداند نیست.
هرکاری را در زندگی طوری انجام بده که گویی آخرین کار توست.
بیست سال بعد، بابت کارهایی که نکرده ای بیشتر افسوس می خوری تا بابت کارهایی که کرده ای. بنابراین، روحیه تسلیم پذیری را کنار بگذار، از حاشیه امنیت بیرون بیا، جستجو کن، بگرد، آرزو کن و کشف کن.
دهقانی به یک غاز غذا می دهد. ابتدا حیوان ترسو مردد است و به این فکر می کند که: «چه اتفاقی افتاده است؟ چرا او به من غذا می دهد؟» موضوع هفته ها ادامه پیدا می کند تا اینکه بالاخره تردیدهای غاز از بین می رود. بعد از چند ماه غاز مطمئن می شود که: «من در قلب دهقان جا دارم.» و هرچه این غذا دادن ادامه می یابد تاییدی بر این باور او است. در حالی که غاز کاملا از خیرخواهی دهقان مطمئن شده است. یک روز در کمال ناباوری از قفسش بیرون کشیده می شود و کشاورز سرش را می برد. این غاز قربانی تفکر استقرایی شده است. تفکری با گرایش ترسیم نوعی یقین و اطمینان عالم گیر بر پایه مشاهدات منفرد.
دیوید هیوم، فیلسوف قرن هجدهم، این تمثیل را برای هشدار دادن نسبت به خطرات این نوع تفکر به کار برد. با این همه تنها غازها نیستند که در دام این نوع از تفکر گرفتارند.
کسی که ترس از حقیقت ندارد، از دروغ نیز ترسی نخواهد داشت.
انسان آنقدرها که در جستجوی اعجاز است در جستجوی خدا نیست. و چون نمیتواند تاب بیاورد که بیمعجزه بماند، دست به خلق معجزات تازه میزند و به پرستش جادو و جنبل رو میآورد.
«از گناه بیزار باش نه از گناهکار» قاعدهای اخلاقی است که گرچه فهمش بهاندازهی کافی آسان است، بهندرت عمل میشود، و به این دلیل است که زهر نفرت در دنیا پراکنده است.
اگر مریخی ها زمین را زیر نظر گرفته باشند، احتمالا از اینکه حیات بشر هنوز ادامه دارد، شگفت زده شده اند.
همه اشتباه ها را خودت انجام نده به دیگران هم این فرصت را بده که اشتباه کنند.
من همیشه می توانم آزادانه انتخاب کنم، اما باید بدانم که اگر انتخاب نکنم، باز هم انتخابی کرده ام.
تاریخ نگاران شبیه افراد ناشنوا هستند، [ چرا که ] مدام به پرسش هایی پاسخ می گویند که هیچ کس از آنها نپرسیده است.
شر و بدی که در دنیا وجود دارد پیوسته از نادانی میزاید و حسننیت نیز اگر از روی اطلاع نباشد ممکن است به اندازهٔ شرارت تولید خسارت کند. مردم بیشتر خوبند تا بد و در حقیقت، مسئله این نیست. بلکه آنها کم یا زیاد نادانند و همین است که فضیلت یا ننگ شمرده میشود. نومید کنندهترین ننگها، ننگ نادانی است که گمان میکند همه چیز را میداند و در نتیجه به خودش اجازهٔ آدمکشی میدهد: روح قاتل کور است و هرگز نیکی حقیقی یا عشق زیبا بدون روشنبینی کافی وجود ندارد.
ما در عمر خود نگران دشواریها و سختیهایی زیادی هستیم که بیشتر آنها هرگز روی نمیدهد.
کسانی که شهامت ندارند، همیشه فلسفه ای برای توجیه آن می یابند.